از طلوع صبح نجات‌بخش اسلام، زن مورد توجه خاص بوده. پیامبر بزرگوار به نیکویی در برابر ‏زنان ما را توصیه کرده است. یاران گرامی شان در رفتار و سلوک خود در تبعیت از سرور گرامی ‏شان چنان به زن ارج میگذاشتند و رفتار نیکو میکردند که، در همان عصر نسلی از زنان رسالتمند ‏ظهور کرد که در تاریخ اسلام از خود شاهکار های بر جای گذاشت.‏زن موجودی است که اگر به چیزی ایمان آورد و معتقد شد دیگر از تکالیف و زحمات در راه ‏عقیده آن باکی ندارد و آماده است هر خطر را قبول کند، او میخواهد اطرافیان خود را به عقیده ‏اش فرا خواند و قوی ترین عاطفه قلبی و پاکی نفس را در راه دعوت بکار بندد.‏جهاد زن مسلمان در روز های آغازین دعوت اسلامی( عصر نبوی ) صفحات زرین از تاریخ این ‏امت را تشکیل میدهد. تاریخ اسلامی شاهد این است که، اگر مشارکت زن در راه دعوت و ‏پشتیبانی آن ضعیف گردید، تأثیر دعوت هم بهمان پیمانه تضعیف میگردد. زن مسلمان یکی از ‏پایه های بنیادین دعوت اسلامی است.‏

امام حسن البناء شهید نقش خواهر مسلمان را در راه دعوت درک کرده بود، از همین رو برای ‏آنها مقام ویژه ای در سلک دعوت قایل شد و در 26 اپریل 1933م اولین گروهی از خواهران ‏مسلمان را ایجاد کرد تا تربیه اسلامی درست و صحیح ببینند.‏

از اولین روزیکه من به گروه اخوان الملسمین پیوستم و در بارهء آنها به مطالعه پرداختم، انسانهای ‏واقعا نمونه و صالح را مشاهده کردم. به واقعیت دریافتم که بسیاری از کتابهای که توسط ایشان ‏نگاشته شده است از قلم انسانهای نمونه، امثال امام حسن البناء شهید، حسن الهضیبی، عمر ‏تلمسانی، مجاهد بزرگ مصطفی مشهور و... بوده است. پس قلم این بندهء ضعیف توانایی قلمها ‏آن بزرگ مردان را ندارد و من با خجالت میخواهم چیزهایی از زنان مسلمان در زمان خود مان ‏بنگارم.‏

در تاریخ معاصر ما زنان مجاهدی وجود دارند که راهرو زنان صدر اول اسلام ( اسماء، خنساء، ‏عایشه، نصیبه و..) اند. ازجمله این زنان فدا کار در اسلام؛ لطیفه حسین الصولی خانم امام حسن ‏البناء شهید، سیده خطاب همسر حسن الهضیبی، فاطمه عبدالهادی، زینب الغزالی، زهره ‏سنانیری، آمال العشماوی و دیگر بانوان نمونه و مجاهد است که در سلک برادران مسلمان به ‏مبارزه پرداخته اند. اینها بحیث خواهران مسلمان، زنان مسلمان فامیل، همسران نمونه و مادران ‏واقعی به معنای کلمه نقش ایمانی خود را بازی کردند و در برابر طاغوت همهء مشکلات و ‏مصائب را با سینهء فراخ استقبال و همانند کوه پایه های شامخ ایستادگی کردند.‏



خانوادهء او:‏

محترمه لطیفه حسین الصولی در یک فامیل با تقوی و طهارت رشد کرد. پدرش یکتن از اعیان ‏مسلمان اسماعیلیه در شرق مصر بود. او یکی از کسانی بود که استاد حسن البناء را از قلب ‏دوست میداشت و به او افتخار میکرد. علاوه بر این او جمله کسانی بود که در راه دعوت برای ‏همیشه و در همهء مشکلات در پهلوی استاد شهید قرار گرفت و از هیچ نوع فداکاری دریغ ‏نورزید. همه فرزندانش به دعوت اخوان لبیک گفتند و تا آخر در این راه پایدار ماندند.‏

الحاج صولی پدر لطیفه صولی، کسی بود که امام حسن البناء شهید قبل از رخصتی تابستانی در ‏سال دوم درسی 1928ـ 1929م او را برای خرید یک قطعه زمین در اسماعیلیه انتخاب کرد. او ‏میخواست در این زمین مسجد و یک خانه بسازد. شیخ محمد زملوط با شیخ صولی همراه بود و ‏هردو عقد بیع را به نمایندگی از جمعیت اخوان المسلمین ـ که در آن وقت رسما فعالیت داشت ـ ‏امضاء کردند.1‏

پس لطیفه صولی در فامیلی تربیت یافت که در خدمت دعوت اسلامی بود و هستهء حرکت ‏اخوان المسلین در آن نشو و نما کرد. او از اولین ها در راه دعوت اسلامی بود، او خود را وقف ‏راه ایمان نمود و این دلالت بر صبر، مجاهدت و فدا کاری او مینمود. او از شهرت نفرت داشت ‏و در زمان خود اجازه نداد که از او یک کلمه نگاشته شود.‏



ازدواج او با امام شهید:‏

وقتی که امام شهید میخواست پیوند مقدس زندگی را قایم بسازد، این سؤال برایش پیش می آمد ‏که؛ این بانو چه کسی باشد که به همسری دعوتگر مثل خودش برسد؟ مردی که به دعوتش عشق ‏می ورزید، دروازه های مردمان غافل را دق الباب میکرد تا صدای دعوت را به گوش شان ‏برساند... مردی که همهء زندگی اش سفرها، مشقت ها و آزمونهای سخت در راه اسلام است... ‏پس این عروس نیک بخت که باشد که با این مرد بزرگوار مناسب باشد؟

بانوی را که امام حسن البناء شهید میخواست، لازم بود که بداند و آگاه باشد که در راه دعوت ‏بسوی خدا و بخاطر خدا چگونه قربانی بدهد؟ براستی خداوند چنین شاهکار طبیعت را به حسن ‏البناء شهید نصیب کرد. چگونه؟

امام حسن البناء در فامیل نزد والدین یک فرزند پر بار و صالح بود، هر آنچه انجام میداد بشارتی ‏از خیر بود، والدین را دوست میداشت و به خوبی و صلاح آنها اطمئنان داشت..‏

روزی از روز ها اتفاق افتاد و مادر بزرگوارش به منطقهء قنات سویس در اسماعیلیه رفت. یکی ‏از عادت های مادر امام این بود که؛ از خانه های اخوان در اسماعیلیه دیدن میکرد. در باز دید ‏خود از خانهء حاجی صولی صدایی را شنید که قرآن را با صدایی حزین تلاوت میکند که دل را ‏اسیر خود میسازد، خود را به صاحب صدا نزدیک کرد و از خانم حاجی صولی پرسید: این ‏کیست که با این حنّان قرآن میخواند؟ او در پاسخ گفت: دخترم لطیفه در نماز ایستاده است.این ‏بود که مادر امام شهید به او بسیار علاقه مند شد و از هسته ای این خوانوادهء صالح بسیار متأثر ‏گردید. بعد از اینکه لطیفه از نماز فارغ شد به مهمانان خوش آمدید گفت، مادر امام با حیرت به ‏چهرهء لطیفه میدید، او در چهرهء آن دختر یک نور ایمانی را احساس کرد و از صلاح درونی او ‏پی برد.‏

بعد از اینکه از خانهء صولی رخصت شد به فرزندش گفت: این دختر مناسب ترین همسر برای ‏تو است. آنوقت لطیفه نمیدانست که صدای خاشع و دل انگیزش در تلاوت قرآن پیام آور او به ‏قلب امام خواهد بود؟ مادر امام میدانست که؛ حسن البناء چگونه رفیق راه زندگی را می پسندد؟ ‏‏2‏

بعد از اینکه مشورهء مادر خود را شنید، به خانهء شیخ صولی شتافت و از او خواستگاری کرد. ‏این یک پیشنهاد مبارکی بود که همهء فامیل آنرا لبیک گفتند و خوشنود گردیدند.‏

امام حسن البناء شهید خودش از این پیون مبارک چنین حکایت میکند: چنین معلوم میشود که؛ ‏خداوند توانا خود خواسته بود از نفس من این محنت را بر دارد و برایم فرصت ازدواج با یک ‏چنین بانوی نمونه میسر سازد. اینکار بسیار بسادگی انجام یافت و در 27 رمضان 1350هـ ش ‏مطابق جنوری 1932م نامزدی در مسجد صورت گرفت و در 10 ذی القعده شب عروسی بود.‏

برادر امام شهید ( عبدالرحمن ساعاتی ) در یکی از بیانیه های خود از این ازدواج چنین یاد ‏میکند: این عروسی در یک محفل قرآن در مسجد صورت گرفت. برادران تشتی از خرما را ‏آوردند و به حاضرین توزیع کردند، این مجلس سراسر آگنده از عاطفه و احساس دوستی و خود ‏گذری بود.4‏

محترمه لطیفه از اول پی برده بود که؛ ازدواج یک وسیله ای تقرب به خداوند است و پیروی از ‏شوهر دلیل دخول زن در بهشت است. از اهداف این بانوی اسلام بنیانگذاری خانوادهء نمونه و ‏مسلمان بود، لذا خود او در این راه یک قدوه حسنه بود. او میدانست که شوهرش مرد دعوت ‏است و پیروی از چنین مردی نوعی از جهاد و مبارزه در راه خداست.5‏



نقش او در دعوت:‏

بعد از اینکه استاد حسن البناء دانست که رسالتش در اسماعیلیه پایان یافته و توانسته است در ‏آنجا مرکز اساسی دعوت را پایه گذاری کند، کوشش کرد به قاهره نقل مکان کند، تا مرحله ای ‏تازه ای دعوت خود را آغاز نماید. خداوند این آرزوی او را بر آورده ساخت و با درخواست ‏انتقال او به قاهره موافقت شد. او در اکتوبر 1932م با فامیل خود به قاهره رفت.‏

بعد از انتقال به قاهره همسرش تلاش خود را با امام در راه دعوت شریک ساخت و همهء ‏زحمات و تبعات آنرا بجان خرید. روزی نبود که گروهی از اخوان نزد مرشد خود نیایند. این زن ‏کریمه از مهمانان امام بطور بسیار ارزنده و با اخلاق اسلامی پذیرایی میکرد. امام روز ها و هفته ‏ها خارج از خانه مصروف دعوت می بود و میدانست که خانهء او هم مرکز دعوت برای ‏خواهران مسلمان است. براستی این زنی بود که میدانست دعوت یعنی چه؟ از اینرو در این راه ‏هیچ احساس خستگی و کسالت نمیکرد و اکثرا مصالح و راحت شخصی خود را فدای راه دین و ‏دعوتش مینمود.‏

دخترش (دکتوره ثناء البناء) از مادر خود چنین حکایت میکند: مادرم خدا رحمتش کند، همیشه ‏مصلحت دعوت اسلامی را بر همه چیز مقدم میپنداشت. بر ما و خانه توجه خاصی داشت، ولی ‏همیشه منزل را آماده میساخت تا برای پذیرایی استاد و دعوتگران همراهش مهیا باشد، خانه ‏مکانی باشد برای سبک کردن خستگی ها از استاد که در بیرون از آن و در راه دعوت مشقات ‏طاقت فرسا را متحمل میشد. استاد چند ساعت محدود اندکی در خانه می آرمید و دوباره برای ‏دعوت بیرون میشد. ‏

وقتی پدرم تصمیم گرفت تا مرکز عمومی اخوان المسلمین را تأسیس کند، مادرم از او خواست تا ‏بسیاری از اثاثیه منزل را بر دارد و برای تکمیل مرکز ببرد. استاد پرده ها، قالی ها، میزها و ‏بسیاری از لوازم خانه را به مرکز برد، مادرم از این کار در نهایت خوشحال بود. او مرحومی چنین ‏باور داشت که هر فرد از افراد اخوان فرزندان او هستند. بیاد دارم؛ روزی یکی از خواهران ‏دعوت نزد مادرم آمد و از شوهرش شکایت داشت، مادرم چنان با او وارد بحث شد که گویی ‏مادرش است او را نصیحت میکند و در عین حال پشتیبان او هم هست. از او می پرسید: فرزندم ‏فلانی را چه شده است که با تو چنین برخورد میکند؟

در غم ها و شادی های اخوان شریک بود. خوشی در خانهء هر اخوانی خوشی در خانه ما و ‏مصیبت در خانهء یکی از آنها مصیبت در خانهء ما بود.6‏

خداوند از شوهرش امام حسن البناء باز مانده های نیک نصیب او کرد؛ خدا هفت فرزند نصیب ‏او گردانید. سیف الاسلام حسن االبناء وکیل مشهور، دخترش وفا همسر دعوتگر بزرگ سعید ‏رمضان، ثناء دختر دیگرش استاد در دانشکدهء بنات در مصر، سومین دخترش وهاله استاد در ‏دانشکدهء طب، رجاء فارغ التحصیل دانشکدهء بنات که در جوانی وفات کرد، محمد حسام ‏الدین و صفا که خود امام شهید آنها را در خاک لحد گذاشت.‏



‏ تربیت همراه با محبت:‏

لطیفه صولی توجه بسیار توجه جدی به فامیل و اولادهای خود داشت، از شوهر معلمش آموخته ‏بود که باید اوامر به فرزندان مستقیم ابلاغ نگردد، بلکه با زبان حال و از راه های غیر مستقیم، ‏مثل یاد آوری از شخصیت های نمونه، استفاده از مواقع درست در تقدیم داستان های خوب و ‏آموزنده، قدوه بودن پیامبر گرامی، یاران او و سلف الصالح باید در تربیت اطفال بکار گرفته ‏شوند.‏

یکی از بزرگترین ویژگیهای این مادر نمونه این بود که، فرزندان خود را به دوستی خویشاوندان و ‏صله رحم تشویق و ترغیب میکرد. آنها را با خود به خانهء اقارب میبرد.7 در هر مصیبتی که به ‏خویشاوندان می رسید با استاد شهید یکجا به عیادت و تسلیت ایشان میرفت. ‏

در یکی از روزها امام شهید در جمعی یکی از حلقه های اخوان در مرکز عمومی دعوت شده ‏بود. عادت استاد این بود که، تا دیر شب با آنها صحبت میکرد. چند ساعت محدود خواب می ‏کردند و دوباره به نماز صبح بر میخواستند. ‏

او بخانه رفت و فرزند خود محمد را دید که شدیدا بیمار است، تااین حد که به مرگ نزدیک ‏است. این وقتی بود که باید در جلسه اشتراک میکرد. او به حلقه رفت و در حالیکه با همان ‏بشاشیت سابق در سخنرانی بود، برایش خبر دادند که پسرش وفات کرده است. او چند راهنمایی ‏مختصر به دفن و تجهیز او کرد و بس، سخنان خود را با حلقه ادامه داد و طبق روش سابق با آنها ‏در همانجا خواب کرد. صبح امر کرد تا اگر کسانی با او به قبرستان می روند آماده شوند. مرگ ‏نزدیک ترین عزیز و دلبسته ایمان او را بیشتر قوی میساخت و از صبر و استقامتش چیزی نکاسته ‏بود.

براستی اینست نمونهء ایمان واقعی و تسلیم بخدا که از مردم عادی بعید است!‏